اقا دیروز ما داشتیم از کتابخونه برمیگشتیم و لازم بود از خیابون رد شیم.
به جان خودم رو خط کشی عابر پیاده هم بودم ولی خو سرعت ماشین های این خیابون زیاد بود.
مثل انسان و با توجه و محاسبات دقیق داشتم رد میشدم،چشمتون روزبد نبینه ناگهان یه خانم محترم دوان دوان بدون نگاه کردن به سمت چپش از کنار ما رد شدن و در فاصله ی کم سانتیمتری جلوی من تصادف کرد.خوب تا این جا مشکلی نبود(مدیونین بیخودی فکرکنین من نَشِستم زارزار به حال این خانم بی عقل که تصادف کرده بود و تقصیر خودشم بود و به نظرم فقط دستش شکسته بود اشک نریختم).مشکل از جایی شروع شد که ماشین جلوی من زد رو ترمز و من فضا نداشتم بقیه ی خیابون رو طی کنم و تو لاین خودم موندم در حالی که ماشین اون لاین داشت به سرعت نزدیک میشد....
صدای ترمزش رو میشنیدم و جا نبود.....
خودم رو چسبوندم به ماشین جلویی و رو نوک پنجه بلند شدم....
ماشینه رسید و من موندم بین 2 تا ماشین.....
و.......
ماشینه دقیقا با کوله پشتیه من تصادف کرد.....
شکر خدا کوله پشتیم سالمه و چیزیش نشده.
فقط تا 10 دقیقه بعدش نمیدونم چرا هی تمایل داشتم بشینم گوشه خیابون بالا بیارم.
حالا دقیق موندم تو این قضیه که اگه زبونم لال روم به دیوار کوله پشتیم چیزیش میشد من بدون جزوه هام چه جوری میخواستم تو امتحان دستیاری موفق باشم.....
پیوست :خانم میخوای از خیابون رد شی و به فکر خودت نیستی لااقل به فکر کوله پشتیه مردم باش.1000 تا ارزو تو اون کوله پشتی بدبخت ممکنه باشه.....
نگار
نظرات شما عزیزان:
mana 
ساعت12:23---22 دی 1392
تو چه گفتی سهراب....???
قایقی خواهی ساخت..??? با کدام عمر دراز???
نوح اگر کشتی ساخت عمر خود را گذراند،با تبر روز و شبش بر درختان افتاد، سالها طول کشید،عاقبت اما..... ساخت
پس بگو ای سهراب شعر نو خواهم ساخت بیخیال قایق
سلام مطالب وبلاگ تون زیباست..gif)
پاسخ:سلام.ممنون.لطف دارین
sina_el 
ساعت22:24---28 شهريور 1392
سلام خانم دکتر
ان شاء الله همیشه شاد و سلامت ببینیمتون.gif)
پاسخ:سلام دکتر.ممنون.لطف دارین
سلام 
ساعت23:44---25 شهريور 1392
سلام خوبین؟خدا رو شکر که بخیر گذشت میرین کتابخونه؟از کی خوندنو شروع کردین؟چقدر خوندین؟
پاسخ:سلام.مرسی.ممنون.بله دارم میخونم
ازیتا 
ساعت22:45---24 شهريور 1392
سلام نگار عزیزم ابجی چرا پارس مدیکه نیست؟؟.gif)
پاسخ:درست شد عزیزم
م 
ساعت12:58---23 شهريور 1392
سلام. خدا رو شکر سالمی. خانومه چادری نبود؟!
می خواستم به اسم مردم آزار بنویسم، گفتم شاید نشناسی! همون «م» بهتره!
علت حالت تهوع هم که باید خودت بدونی خانم دکتر!! معلومه هنوز اثرات تصادف مونده ها!
پاسخ:چرا.چادری بود.اره خیلی شانس اوردین شما وگرنه داشتین بی نگار میشدین.
حالت تهوع رو هم که نگو.خیلی بد بود.اوهوم اوهوم بلدم
Amir reZa 
ساعت21:36---22 شهريور 1392
سلام
وبلاگ بسیار زیبا و دلنشینی داری اومیدوارم این موفقیت تو بیشتر بشه و مصالبش هم خیلی خوب بود(یعنی عالی بود)
راستی اگر خواستی به وبلاگ من یه سر بزن خوشحال میشم
آدرس وبلاگم:http://lxxb.lxb.ir
اگر هم من رو قابل دونستید نظر هم یادت نره
لبخند
ربولي حسن كور 
ساعت1:15---19 شهريور 1392
سلام
پس حالا كه كوله تون سالمه ديگه هيچ بهونه اي براي قبول نشدن توي امتحان رزيدنتي ندارين يادتون باشه!
پاسخ:چی بگم دکتر.مشکل اینه که اون کوله کلش باید بره تو کله که کار خیلی سختیه
ای لی 
ساعت12:23---17 شهريور 1392
الهی
خدا رو شکر که اتفاقی براتون نیفتاد
خیلی هم بامزه نوشته بودین
.gif)
پاسخ:ممنون ای لی جان.اره جفتمون خوبیم...